پارت۴

ساخت وبلاگ
************ باخستگی تمام خودمو میندازم روتختو پتو روم میکشم صدای موبایل نمیذاره بتمرگم ایداس _چته ایدا؟ _بهم گف دوستت دارم سهیلی که بش میگفتیم سنگ دل ...وااااااااای خدایا کمک کن از دست نرمممم! میخنده وهمه خستگیم ازیادم میره میخنده ویادم میره که هرکی منومیبینه بازمنووصل میکنه به سورن یادم میره حسرتامو... واسه چن دیقه هم زیاده این فراموشی..._جدی میگی ایدا؟توبش چی گفتی؟ _قهوه روریختم توصورتش... لبخندزنون بش تبریک میگمو قرارمیذارم منو خاتون وخودش...امشبه روبگیموبخندیم...حموم میرمو مشغول اماده کردن غذامیشم...صدای زنگ درمن مشغولو میکشونه سمت درو دروبازمیکنم براهرکی پشت دره...سورنه باز...کابوس این روزام.... درو سریع میبندم امااون سرعت عملش بیشتره واین در بستنمو انگاری حدس زده بود چهارسال وقت کمی نیس واسه شناختن....باپوزخندش درو هل میده منم هل میخورم ومیچسبم به دیوارمیادتو و دستمو سفت میگیره ... _سهیل رو چراوارد بازیت کردی؟اون چرابایدمهریه توروپرداخت کنه؟اصن توعه پولدارچراخودتولنگ پول مهرمن کردی؟چرا؟مگه چقدره؟پول مهرت یک سوم پول توجیبی تونیس. _تقاص خون دل خوردنمه...تقاص بچه دارنشدنمه...تقاص کبودشدن تموم بدنمه دراثرمستی تو...تقاص چهارسال هدر رفته اززندگیم....چرانخوام؟چرابگذرم؟هان؟باخودته که پول نداری وکارن میده...باخودته ک بجای مست شدن هرشبت به فکراین باشی ک سهامتو بفروشی توشرکت ما...جا این کارا دروغگو عوضی...رذل...کثیف...ازت‌متنفرم... پوزخندی میزنه‌و ادامه میدم_پول سالای پیش تو حیف شدنمه ورندارم نمیشه... بالبخندی ک رولباش جاخوش میکنه منوبیشترمیترسونه _من همه جوره عاشقتم... _بروبیرون سورن... خواس چیزی بگه ک بلندترداد زدم _بروووووبـــــیـــــــرووووون. لباش سفت پارت۴...ادامه مطلب
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabab14world بازدید : 74 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:24

************ باخستگی تمام خودمو میندازم روتختو پتو روم میکشم صدای موبایل نمیذاره بتمرگم ایداس _چته ایدا؟ _بهم گف دوستت دارم سهیلی که بش میگفتیم سنگ دل ...وااااااااای خدایا کمک کن از دست نرمممم! میخنده وهمه خستگیم ازیادم میره میخنده ویادم میره که هرکی منومیبینه بازمنووصل میکنه به سورن یادم میره حسرتامو... واسه چن دیقه هم زیاده این فراموشی..._جدی میگی ایدا؟توبش چی گفتی؟ _قهوه روریختم توصورتش... لبخندزنون بش تبریک میگمو قرارمیذارم منو خاتون وخودش...امشبه روبگیموبخندیم...حموم میرمو مشغول اماده کردن غذامیشم...صدای زنگ درمن مشغولو میکشونه سمت درو دروبازمیکنم براهرکی پشت دره...سورنه باز...کابوس این روزام.... درو سریع میبندم امااون سرعت عملش بیشتره واین در بستنمو انگاری حدس زده بود چهارسال وقت کمی نیس واسه شناختن....باپوزخندش درو هل میده منم هل میخورم ومیچسبم به دیوارمیادتو و دستمو سفت میگیره ... _سهیل رو چراوارد بازیت کردی؟اون چرابایدمهریه توروپرداخت کنه؟اصن توعه پولدارچراخودتولنگ پول مهرمن کردی؟چرا؟مگه چقدره؟پول مهرت یک سوم پول توجیبی تونیس. _تقاص خون دل خوردنمه...تقاص بچه دارنشدنمه...تقاص کبودشدن تموم بدنمه دراثرمستی تو...تقاص چهارسال هدر رفته اززندگیم....چرانخوام؟چرابگذرم؟هان؟باخودته که پول نداری وکارن میده...باخودته ک بجای مست شدن هرشبت به فکراین باشی ک سهامتو بفروشی توشرکت ما...جا این کارا دروغگو عوضی...رذل...کثیف...ازت‌متنفرم... پوزخندی میزنه‌و ادامه میدم_پول سالای پیش تو حیف شدنمه ورندارم نمیشه... بالبخندی ک رولباش جاخوش میکنه منوبیشترمیترسونه _من همه جوره عاشقتم... _بروبیرون سورن... خواس چیزی بگه ک بلندترداد زدم _بروووووبـــــیـــــــرووووون. لباش سفت پارت۴...ادامه مطلب
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabab14world بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 6:33

نظراتتون هرچی که باشه انرژیه پارت۴...
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabab14world بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 6:33

  &&&&&&&&&& خودمو تواینه نگاه کردم چشای درشت به رنگ عسلی ولب متناسب صورتی، دماغ متناسب وصورت تپل... لباس ابی فیروزه ای و سادگیش ب دلم میشینه چ بم میادجوراب شلواری رنگ پا وگیس موهام رژمو تجدید کردمو عطر جنیفررو به خودم زدم.. .دراتاق بازشده وایدای ی پارچه قرمزتنش کرده واسه مهمونی میادتو من ک منم ب جااون خجالت میکشم بش اخمی میکنم ومیگم _چش اقاتودوردیدی پارت۴...ادامه مطلب
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : پارت۶, نویسنده : sabab14world بازدید : 155 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:38

بدجوردلم میخواد بخندم اما قیافش سگیه دستش که طرف شلوارش(!!!! میدونم چه فکری کردین ولی من اینطوری نیستم بخدا...میخوات بزنتش!!!) و کمربندش میره دلم گواه بدمیده...خودم هیچ بچمو باید نجات بدم...جیغی میکشمو پامیزارم به فرار... جلومو میگیره و کمربندش فرود میاد روی جسم زنانه من!! جسمی که یه بچه رو حمل ک پارت۴...ادامه مطلب
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabab14world بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 8:36

(سلام.برای خوندن رمان از آخر بیاید اول لطفا) چاکر همتون:sabab ************* روز پرتنشی بود حنجرم درد میکنه... دستی به گلوم میکشم وکمی صدامو صاف میکنم حالا جوری نگران صدامم انگاری خواننده ای چیزیم امروز هم کنسرت دارم... لبخندی میزنم که صدای زنگو میشنوم درو باز میکنم _بازتویی که آیدا باز خودت پارت۴...ادامه مطلب
ما را در سایت پارت۴ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sabab14world بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 8:36